آخرین اشعار

به شاعرانه ترین لحظه ها

بیا که این دل شیدای داغدیده، تو را

صدا زند ز سر شام تا سپیده، تو را

 

چگونه چشم خیال از رخ تو بر دارد

مصور تو که در خواب هم ندیده تو را

 

خدای لطف و ملاحت به کارگاه خیال

به آب و رنگ کدامین قلم کشیده تو را؟

 

به هر چه می نگرم در تو غیر معجزه نیست

گه فراغت خود شاید آفریده تو را

 

ز روح خود به کدامین فرشتۀ عاشق

به شاعرانه ترین لحظه ها دمیده تو را

 

گر اشتباه نگویم چنین که پنهانی

برای خویش، خداوند؛ برگزیده تو را

 

تبسمی کن و بشکن قفس ببین که چسان

ببر کشد دل تنگم به سر دویده تو را

 

تو را به آن که تو را آفرید، در بگشای

که هر چه خون به جگر داشتم چکیده تو را

 

مرو مرو که صدا می زنند رگ رگ من

اگر چه قامت موزون من خمیده تو را

شناسنامه