آخرین اشعار

سروش بزم اهورا

سروش بزم اهورا!! تو با چه مانندی
به حیرتم، مگر آیینۀ خداوندی

به جلوه ای همگی را چه راهب و چه فقیه
چه موبد و چه برهمن به رو در افکندی

کدام صاعقه ناگاه وز کجا بر خاست
که کوه باور ما را ز بیخ بر کندی

به درگه تو هزار آسمان کمر خم گشت
بگو کدام خدا راست با تو پیوندی

خدای سامریان یکه تاز این صحرا است
عصا برآور، کت مجمری است و اسپندی

به رستخیز نگاهت قسم که مادر دهر
نزاده چون تو ز روز نخست، فرزندی

تو از کدام زمانی که این قدر خوبی
تو از کدام زمینی که این چنین قندی

به عمر خویش ندیدم به گفتۀ قدما
چو تو معاشر نغزی، کَشی، کرامندی

مکن دریغ، برای خدا ز داد خدا
از این بلا کش هر دم شهید، لبخندی

تو آرزوی دل بی قرار من بودی
فرشته خوی من آرام گیر یک چندی

«شنیده ام که بهشت آن کسی تواند یافت
که آرزو برساند به آرزومندی»*

*این بیت از «شهید بلخی» وام گرفته شده

شناسنامه