آخرین اشعار

با خنده تو

ای غنچۀ باغ نوجوانی
ای اختر بی نشانۀ دور
ای پیش نگاه تو شکسته
لبخند ستاره های مغرور

جز یاد تو و شکوه هستی
در سینۀ من ستاره یی نیست
شب‌ها چو شود ستاره روشن
بینم به منش اشاره یی نیست

از دیدۀ من چو اشک ریزد
روی تو درون آب بینم
جاری چو شود غم تو در دل
دنیا همه در حباب بینم

آمد چو بهار و لاله رویید
من خندۀ گل ندیدم ای وای
زین دشت بلا که زنده گانیست
جز خار غمی نچیدم ای وای

تنها و غمین، شبانه در آب
رقص مه و اختران ببینم
در غربت غصه ناک جانم
من لاله ز دشت غم بچینم

با خندۀ تو که گل بخندد
جز خاطره یی نمانده در من
اما همه جا بهار یادت
صد خرمن گل فشانده در من

تنها شده ام که در دل شب
راهی به سپیده ها گشایم
باشد که ز برج روشن مهر
در گوش تو پر کشد صدایم

شناسنامه