با زخمهای تازه که در کنجِ سینه داشت
در دستهای خالی خود مرهمی نداشت
قادر به حلِ مسئلهی زندگی نشد
با کوششِ زیاد که در این زمینه داشت
آرامشی که گاه به آن دست یافتم
روزی هزار مرتبه مردن هزینه داشت
آخر چگونه عاشق آن زن نمیشدم؟
-آن زن که از هر آینه با من قرینه داشت
با من چه روزها سخن از عشق گفته بود
گاهی اگر که در دل احساس کینه داشت
او عشق را برای خودش انتخاب کرد
هرچند در مقابل چندین گزینه داشت
با قایقِ شکسته به ساحل نمیرسیم
آنکس که رد شد از دلِ دریا “سفینه” داشت