رویاهایم را میکارم بر خاکی مغموم
که مَختههای مادری آن را بارور کرده است...
برگرد سوی خانه، برای تو، دیر نیست
«بیگانگی» غمی است که درمانپذیر نیست
تاریخ این حکایت حزن آلود، درمانده از کشاکش دورانها
با سطرهای غم زده میگوید از سرگذشت تیره انسانها