دم به دم و منزل به منزل دوستت دارم
بر ضد سنتهای قاتل دوستت دارم
از فضایی سیاه می آیم
همره اشک و آه می آیم
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت
هلا، هلا! به کجا می روید؟ برگردید
قدم نهید به میدان، اگر، نه نامردید
کیست برخیزد از این دشتِ معطّل در برف؟
میدَوَد خونِ کسی آن سویِ جنگل در برف
این داغ، داغ تازه نسل هزاره نیست
این اولین جنازه نسل هزاره نیست
پنسلم آتش گرفت، با ذغال آن نوشتم
بر زمین با شاخه های سوخته باران نوشتم
آتش گرفت دود سیاهی بلند شد
تركش میان جمجمه ی كوچه بند شد
دخترم مگو که افغانی نیم
مگو که لعل بدخشانی نیم
ای به امّید کسان خفته! ز خود یاد آرید
تشنه کامان غنیمت! ز اُحُد یاد آرید
ساعتی پیش دو تا کوزه لب جو پُر شد
به همان عادت هر روزه، لب جو پُر شد
رسید یک پرنده در آسمان آبی
زیبا و پرترنم مثل بهار نابی