یک آواره شد در جهان بیشتر
و دستی به سوی دهان بیشتر
به روی دفتر من یک درخت و خانه کشید
برای هر دویمان طرح آشیانه کشید
طوفان زده ست بعد تو حال و هوای من
از تو پر است خالی این روزهای من
روز تو شب، شب تو بیجان بود، گرم تدفین برگ و گلدان بود
سهم دنیا، بهار، گلباران، سهم تو آه، تیر باران بود
گیسو بیفشان دختر کابل به ناز امروز
ما را به جام چشمهای خود بساز امروز
کاش من هم پرنده ای بودم، میپریدم به سوی پرچینت
در خراسان بی قرار دلت، در مزار دو چشم غمگینت
ما همه از درون میانماریم؛ مارها در میانِ ما یلهاند
مارها وِردخوان هر درزند، مارها قصهگوی فاصلهاند
چشم تو پلنگی است کمینکرده به هر سو
بی خواب که از گردنهای بگذرد آهو
سجاده و من و دل غمگین و انتظار
شاید كه رد شوی دمی از كوچه ام بهار
ابری کبود؛ شست غبار دل مرا
رنج مرا، هَراس مرا، مشکل مرا
از بین تیتر ها خبری انتخاب شد
داعش فرو شکست.... بنایش خراب شد
سیب را سمت من تعارف کرد، سیبها بوی آسمان میداد
رو به من ایستاد با لبخند، خندههایش به من توان میداد