ای زنده گی صدای مرا تا خدا ببر
روح ترانههای مرا تا خدا ببر
باز هم درکنار تو هستم
غم شریک و برار تو هستم
ای باغ در غم تو چه تنها گريستم
کوهم، ز دوری تو چو دريا گريستم
کور روزت شوم برادرجان! کور روزت شوم برادرِ قند!
این چه آوردهای به حال خودت؟ غصهها بر سرت چه آوردند؟
صبح شد آواز ده خورشید را، قرآن بخوان
باز گو در زیر لب یا ربنا قرآن بخوان
گل به روز است پر و بال فروان در دست
چاک در چاک و پریشان و گریبان در دست
نشستهام سرِ قبرم، سرِ مزارِ خودم
و گریه میکنم از دست روزگارِ خودم
تو سزاوار روز نیکویی ای که همواره بهتری از من
شهر را آب با خودش میبرد پل شدم تا که بگذری از من
اگر به خانۀ من میروی بهار بياور
سبد سبد گل نارنج از آن ديار بياور
بدهکارم به مستی، روزهایی را که هوشیارم
از آن بدتر به عزرائیل، چندین جان بدهکارم
خشکیِ چشمانم دلش باران طلب دارد
امواج فریادم دلش طوفان طلب دارد
دو لبخند غزل، رقص سپیده مریم و یلدا
دو سیبی باغ همسایه که میرقصند در دریا