بر سفرهی خوشرنگ باغ و گل نشانت
صبحانهات هستم، پنير و شير و نانت
کسی که این طرف خط نشسته مجنون است
- الو! سلام عزیزم! صدات محزون است
این سرنوشت تلخ و مبهم ماندنی نیست
یک روز شادی میرسد غم ماندنی نیست
می زنند از شاخ و برگت ای دماوند سبیل!
عده ای گمراه -با حقه و ترفند- سبیل
تفنگ، کوه، زمستان، تنوری از آتش
و مرد و اسپ، بیابان، عبوری از آتش
چه تلخ! با تنِ از رنج خسته در آتش
زمین به وضع غریبی نشسته در آتش
بی چتر زیر بارش باران مرا ببوس
در بین بیر و بار خیابان مرا ببوس
این دفعه مست و مخفی و جادوگر آمده است
شیطان شده به داخل جانم درآمده است
دست بردار مبادا که ضرر داشته باشد
نکند از تو تمنای دگر داشته باشد
هم بازی رنگین کمان، همزاد بارانی
یک اتفاق تازه در ذهن خیابانی
سرگیجه های آخر خود را نشانه کرد
شب را فدای یک غزل عاشقانه کرد
ای عشق چه کردی که چُنین سوخته جانم؟
جز نام تو یک لحظه نیاید به زبانم