با من بجنگ! جنگ برای پلنگ هاست
این کودک مقابل تو مرد جنگ هاست
لطفاً این قصۀ امروز به فردا مبرید
قطره ها را به دل آسایی دریا مبرید
آبشار و شعر شر شر ما دوتا
نوبهار و خنده ی تر ما دوتا
شکست خواب زمین پلک آسمان وا شد
سوار هودج رنگین باد پیدا شد
ایستاده پس این پنجره تنها كودك
برف ها از سر و كولش شده بالا، كودك
اگر به پای تو بستند زنگ، رقصیدی
خلاف شرع، شرنگ و شرنگ رقصیدی
سکوت از تو صدا میشود بلند بخند
به لحظه لحظهی این روزگار گند، بخند
چیده ام سیب و انار و گل و گلدانی را
ببرد غصه و اندوه و پریشانی را
پاییز رفت و شب شب چله، زمستان است
بر روی جاده نم نم برف است و باران است
سکوت شعر بلندیست زیب قامت تو
نماز برده خداوند در اقامت تو
یک مزرع بیآب و بارانم درین وادی
چیزی ندارم در بساطم غیر بربادی
درخت سیب به تنگ آمد از هیاهویم
نشسته برف به روی سپاهِ گیسویم