صدا ترکید در بغضی که از آواز می ترسید
لبم مانند قبل از شعله ی الفاظ می ترسید
موروثی است این طالع جانکاه اسماعیل
با پای خود رفتن به قربانگاه اسماعیل
خوابیده شب قریه در آغوش ستاره
تابوت خیابان شده گل پوش ستاره
شکر خدا که اهل جدل همزبان شدند
با هم به سوی کعبه ی عزّت روان شدند
پشتِ البرز و سینهی آمو، همچنان بیقرار و پابرجاست
زادهی مهر و غیرتم؛ یعنی پدرم کوه و مادرم دریاست
در خیمهگاه، غیر تو سالار کس نبود
عباس رفته بود و سپهدار کس نبود
گه اخم، گهی قهر، گهی جوشش لبخند
با سادهدهاتی چه نیازی است به ترفند!
باز امشب دوباره میچینم سفره و چای قند پهلو را
تا کنار تو من مرور کنم چار فصل پر از هیاهو را
تسبیح و فال حافظ و قندان نقرهکار
فرهنگ انگلیسی و دیوان شهریار
سحری به یاد رویت هوس نماز کردم
به حضور دل تپیدم به خدا نیاز کردم
تصویرهای بُرده، پس آورده بادها
از مادران خسته دل گلمرادها
آقا بگو به پنجره ها بازتر شوند
با مژده ی رسیدن تو خوش خبر شوند