دلتنگی او علت اشک مدامم بود
تنها در این دنیا همین اندوه رامم بود
هلاکوهای سرگردان هی میدان طی میدان
نفس در کام وخشوران هی میدان طی میدان
ناگهان قطع شود با تو اگر پیوندم
گور خود چیست؟ به گور پدرم میخندم
بوی بهشت، تکهای از نور در سبد
طعم انار خوشهی انگور در سبد
ای کاش از تموز گریزان شوی غزل
در دشت های تف زده باران شوی غزل
یاد تو بیشتر از بیشترم می آید
آرزو پیش تمنای تو کم می آید
بت ها شکستنی ست، تبر را خبر کنید
این شب نرفتنی ست، سحر را خبر کنید
ده روز روضه خواندن و ده روز یا حسین
کاهش نداد آتش این سینه را حسین
پر از هوای توام بیقرار یعنی این
اسیر پنجهٔ این روزگار یعنی این
حضور عقربه حس میشد، زمان اگرچه تعلل داشت
اگرچه درد سخن می گفت، سکوت شوق تکامل داشت
بتكان برف شانه هایم را، از زمستان خویش بیزارم
گرم کن فصل دست های مرا، باز امروز ژاله می بارم
کبریت «خاشه»! شعله بزن، خاک را بسوز
ایل و تبار این خس و خاشاک را بسوز