دل من، چند متری، پیشتر از ابتدا برگشت
در آنسوها رها ماند و رها گشت و رها برگشت
ای کاش آغوش و شراب و آب و نان باشد!
دنیا برایت بهتر از افغانستان باشد
دختر وطن نداشت ولی آرزو که داشت
گلبرگهای تازه و خوش رنگ و رو که داشت
بر لب دریا، لب دریادلان خشکیده است
از عطش دل ها کباب است و زبان خشکیده است
هرچند وضع جملهجهان زار و درهم است
کابل سیاهبختترین شهر عالم است
تو میروی و غمات عاشقانه میماند
کنارم این دل پر از بهانه میماند
امروز شنبه، اول ماه جنون است و
سال هزار و چند صد پیمانه خون است و
هرچند خسته ایم و به زانو فتادهایم
لاکن چو کوه پشت شما ایستادهایم
چه میشد پیش از آن که کشته بودم باور خود را
چهل منزل به روی نیزه میبردم سر خود را
زمانهییست پر از شور و شر، فغان! افسوس!
شده سکوت زبانِ پرندگان، افسوس!
چندمین روز شد که جنگ شده، صبح خسته، شبی پریشانحال
هر طرف یک ستارهٔ زخمی، سار و گنجشکهای بی پر و بال
هر موشکی به سمت تو می آمد، اول میان خانهی من افتاد
باروت ها به سقف تو باریدند، آتش به جان خانه ی من افتاد