کجای دل بگذارم غمِ زمانهٔ خود را
که روبهروی من آورده است خانهٔ خود را
رویت گلی نباشد بشگفته تر از او
هنگامهای ندیدم ناخفته تر از او
ای كاروان تازه سفر! یك دعای خیر!
در امتداد خط خطر یك دعای خیر!
دارم دلی میان دو خاک از میان جدا
با این یکی مجاور و از پیش آن جدا
وقتی که میآیی کنارم شاد خوشحالم
از دست دلتنگی و غم آزاد خوشحالم
سلام ای مرقدت از صبح بیت النور زیباتر
سکوتت از صدای خندههای حور زیباتر
تا با دو پای کوچک تو هر روز، دل را به انتظار بگردانم
تو کودکانه می دوی و با تو خود را به افتخار بگردانم
کسی به ماه، کسی یافت در زمین، کاری
برای بنده هم ای عشق برگزین کاری
قیامت میشود روزی که از من رو بگردانی
جهان را بر سرم با یک خم ابرو بگردانی...
خطر همیشه به دنبال من کم و بیش است
جهان به دیدهی من نوش نیست چون نیش است
بمان برادر من، وقت، وقت رفتن نیست
بمان، شتاب مکن، وقت، وقت مردن نیست
درماندهای، آشفتهای، تنها تباری
گم کرده راهی هستم از مَدیَن دیاری