ترکمنزادۀ مزار کجاست؟
تاشقرغان خوشگوار کجاست؟
بیست سال است به دامان شما چنگ زده
در دوراهیّ جهان دخترک جنگزده
آشتی سیب بهشت است برای چیدن
من و تو زنده به این یک دو نفس خندیدن
کارگاه بتگری از چشم تو آغاز شد
همزمان پیغمبری از چشم تو آغاز شد
وقتی نبود عاشقی دنیا چگونه بود؟
دنیا تهی ز عشق خدایا چه مینُمود؟
وظیفهییست بهدوش من انتقال شما
که هست فکر منی خسته چرخبال شما
من دیده ام روایت صد درد و داغ را
تصویری از قیامت خونین باغ را
ای همدم همیشۀ من آشنای من
بی تو هزار غصه دمد از نوای من
همینکه میرسم ای ایستگاه راهآهن!
به عطر دامن تو باد میزند دامن
این حرف ابتدای من و توست بعد از این
بن بست انتهای من و توست بعد از این
ای دوست نگاهی که خریدار ندارم
با مردم این شهر دگر کار ندارم
ناقوس مرگ را به صدا آورد غروب
پاییز را به خاطر ما آورد غروب