این سال بلاخیز، چه پر زلزله طی شد
طوفان حمل بند نشد، بهمن و دی شد
یک روز بی زوال به اینجا رسیدنیست
اینجا رسیدنیست، همانا رسیدنیست
میشوم در پنجههایت گم، چرا میرانیام
خستهام؛ جان خودم از اینهمه ویرانیام
ای وطن! شاید زعیم صادقی پیدا شود
عاقبت گوهرشناس لایقی پیدا شود
چه وحشتی است که افتاده در جهان شما
نشسته اختر شومی به کهکشان شما
شب را دچار صد گِله بودم، به جان تو
یا شعر نا تمام سرودم، به جان تو
چه بختی است ما را همش بد بیاری
چه رختی است ما را همش سوگواری
از برق چشمانت زمین و آسمان روشن
تا آمدی دنیای من شد ناگهان روشن
ساغر پر ز شرابم خودت میدانی
گهی آتش گهی آبم خودت میدانی
رفتی رها کردی مرا تنها، خداحافظ
تنها کس تنهایی ام، زهرا خداحافظ
در ابتدای چشم تو پرواز میشوم
هر صبح از سلام تو آغاز میشوم
فارسی بود گریه ی پدرم
فارسی هست خنده ی پسرم