هر چند شبم شبِ چراغان هستم
مانند فلک ستاره باران هستم
شقایق چیده می آید گل اندام
وطن خندیده می آید گل اندام
تب دارم و خستهام،کمی بیمارم
اما گل من تو را بجا میآرم
دیشب که گل جدایی را می چیدی
با حرف دلت درون درون می دیدی
هیولا شد غم بسیار عمرم
شکسته شاخهی پر بار عمرم
دو رهبر خفته در بين دو بستر
دو عسكر خسته در بين دو سنگر
خوشم می آید از آب و هوا تا یار می آید
غزل میروید از آیینه ها، تا یار می آید
گهی آیینه، گاهی آب باشی
بهروی مخمل دل خواب باشی
هر بنده زیر دست تو آزاد است
هر خاک به زیر پای تو آباد است
هر چند که جز گذار مدهوشی نیست
عشقت گذر سرد فراموشی نیست
واژه ها شعر ناب میگردند
آب گشته شراب میگردند
سپردی جان به جنگ تن به تن هیچ؟
گل و پیراهن آوردند و من هیچ