ای عشق چه کردی که چُنین سوخته جانم؟
جز نام تو یک لحظه نیاید به زبانم
برداشت کوله پشتی و یک راه، بی هدف
در یک مسیر خلوت و دلخواه، بی هدف
بیابان لاله زد، صحرا چمن کرد
زمین سبزینههایِتر به تن کرد
خواندیم از او صلابت دریا را
دیدیم در او نجابت دریا را
وطنام مادری که دامانش، شده میدان جنگ فرزندان
آنطرف قلب شیشه ایِ خودش، اینطرف قلب سنگ فرزندان
اگر ترانه ی از یاد رفته ی عاصی
دوباره زنده شد از خاطرات در خونش
بر قند لب تو انگبین هم نرسد
کاهوبره با سکنجبین هم نرسد
دوستش داشتم
نمى دانست
کسی مانند ما خاموش و خر نیست
به قصد جان خود «شیر بَبَر» نیست
آرامشِ باغ گل به گیسو زدنت
آشوبِ بهار شانه بر مو زدنت
به روی اسکلتم تکه های خون چسبید
همین که زاده شدم طرحی از جنون چسبید
بر پرده های شب تو بزن تار قاصدک
سر کن حدیث لحظه ی دیدار قاصدک