دل عشق گزید،نقشِ عصیان زدمش
دریا طلبید سر به طوفان زدمش
من از ایرانم ولی در شهر تهران نیستم
از دوشنبه هستم و در تاجیکستان نیستم
خورشيد و ماه
كلماتى هستند
بیتاب که او را نکند دیر بخواهد
میرفت که آب از شرر تیر بخواهد
دلت شهرِ پریشانی است عاشق
نصیبت نابسامانی است عاشق
عاقبت زنجیر ما را چون کلاف
بافت محکم این عمو زنجیرباف
دو چشم سرمه پرِ قندهاریات زیباست
دو گونۀ تر و سرخِ مزاریات زیباست
نوروز و فروردین؛ عطر گل و ریحان
اردیبهشتی شد خاک بهشتیان
اقيانوسى در سرم چرخ مى خورد
چرخ مى خورد
باد در پیرهن دود به خود می پیچید
هر کسی جای خبر بود به خود می پیچید
حالا که کهکشان منی، ماه مشتری!
ناهید و اشک و آینه دارم، نمی خری؟!
غمی به هیبت کوهی ز سنگ های سیاه
نهاده پا به گلویم به رنگ های سیاه