نباشد - هرچه کردم غور - فرقی
میان آن دم و این دور فرقی
دو حرف نو وطندارا، بیاموز
برای خود، برای ما بیاموز
درختان باغ بالا شكوفه داده اند
پروانه هاى گريخته بازگشته اند
کجا پنهان کنم خورشید خون آلود زیبا را؟
کجا پنهان کنم ای خاک تابوت شکیلا را؟
هوایت آن زمان که از دلم عبور میکند
مرا شبیه آنچه از قبیل نور میکند
دستانم را به افق دستان دخترکان همسانم گره میزنم
و صدایی گره دستانمان را محکم میکند...
گرفته حال من از آسمان امسالم
شکسته شیشه ی عمر جوان امسالم
شب است، داد بزن بانو! سکوت سرد سترون چیست؟
صدا، صداست که میماند، دلیل حنجره بستن چیست؟
آنگاه در لباس گل از جو در آمدی
شب بود پس به هیات شب بو در آمدی
هر آدم آواره يك رؤياى ويران است
ابرى كه در پيراهنى دلتنگ پنهان است
تا یک پیاله نوش کنیم از بهشت من
بگذار تا که دم بکشد سرنوشت من
شبنالههایم آسمان را میبرد با خود
گنجشکهای بیزبان را می برد با خود