به نام عشق بخوان کوچه و خیابان را
به نام عشق تو آذین ببند دکان را
امید چشم بیابان فقط امام رضاست
که استجابت باران فقط امام رضاست
شهر من، روزی، یک واژه زیبا بودهست
مثل یک خال کنار لب دنیا بودهست
رفته ای از چشم و در دل ماندگار استی هنوز
بر روان بی قرار من قرار استی هنوز
مفهوم هستی گُنگ بود انسان تولد شد
پیغمبری در نقش یک چوپان تولد شد
هوای سرد شبانگاهی، صدای شرشر باران بود
زنی که غصه صدایش کرد، ز نام خویش گریزان بود
دیده وا از خواب سنگینت کنم
تازه ات سازم، بلورینت کنم
و این چنین که تو می میری ای سپهبدِ پیر
بجز دعا و بجز گریه زین سپاهیِ درد
خودسوزیست، چهره کمی ناشناختهست
قدری میان چهره غمی ناشناختهست
بگو! زبان بگشا گر دعا و نفرین است
که بر تو پاسخ ما هرچه هست؛ آمین است
دفترچهی بزرگ جهان بسته می شود
وقتیکه حرف نیست دهان بسته می شود
گیرم که چمنچمن بهار آرَد گل
بشکفته قیامتی به بار آرَد گل