دهقان هرات! قلب ما خانۀ تو است
بهتر ز هزار کاخ؛ ویرانۀ تو است
یک قریه و یک ستاره بالایِ سرش
چوپانپسریّ و رمهای دور و برش
بر بستر تردید، فرومانده ترینم
دیری است که من سنگ ترین سنگِ زمینم
جامى به كام شادى و جامى به نام غم
تقدير ما به عشق شما مى خورد رقم
تا ژندهٔ عشق حق بر افراختهایم
از مخمل خون به تن کفن ساختهایم
دو بچه گربه چنگ میکشد به نرده های بام
تو فکر می کنی به مرگ موش یا خودت، کدام؟
بی تو دلم هوای تپیدن نمی کند
از باغ سبز خاطره دیدن نمی کند
یلدا دوباره در غزل من خوش آمدی
من حس چشمهای تو از سر گرفته ام
با اهل خانه چند به نیرنگ و حیله ایم؟؟؟
بر پای خویش تیشه و بر چشم، میله ایم
و من مانند یلدایم شبی تاریك و طولانی
و یك آواره ام یك دختر تنهای افغانی
عطر اندام تو تا پیچید بین یاسها
شور برپا شد میان قلب بی احساسها
سرحد رنج من ای دوست نمی دانی تو
از چی بر گریه تلخم همه حیرانی تو