گریستیم

شب را گریستیم، سحر را گریستیم
ما گام گامِ راهِ سفر را گریستیم

وقتی که می زدند سپیدارِ باغ را
ما یک بهٔک صدایِ تبر را گریستیم

دست و دهانِ بسته به فریاد آمدیم
یعنی تمامِ خونِ جگر را گریستیم

در سرزمینِ حادثه و داربستِ شعر
روز و شبِ سیاهِ هنر را گریستیم

بر آستانِ آتش و خاکسترِ مراد
آیینه دار و آینه گر را گریستیم

باری ز مرگ و میر چو فارغ شدیم ما
دیه و دیارِ خاک به سر را گریستیم

مضمونِ گریه کم نشد از دور و پیشِ ما
هرچند که بلا و بتر را گریستیم

شناسنامه