هر بیوطن به یاد وطن گریه میکند
مرغ اسیر پشت چمن گریه میکند
وطن به نام بلند تو افتخار کنم
برای خدمت تو جان خود نثار کنم
بیا به بیکسیِ باغ و راغ گریه کنیم
به ملک بیچمن و بیچراغ گریه کنیم
حریم باغ به دست کلاغها افتاد
بیا که با جگرِ داغ داغ گریه کنیم
کَی فراموش شود کابل ویرانک ما
جادهٔ شهرنو و آن پل لرزانک ما
با رفیقان شب مهتاب زِ یادم نرود
تا و بالا شدن تپهٔ پغمانک ما
دلم از بیوطنی پشت خودم میسوزد
که چه بازیچه شده خاک غریبانک ما
حرص دنیا چقدر خاطرهها داد به باد
جشن آزادی و شبهای چراغانک ما
خوشهوا بود به آن شاعر حماسهسرا
تخت رستم به سر کوه سمنگانک ما
ما به این مردم دنیای گرسنه چه کنیم
دست هر دزد فتاده است به گریبانک ما
با یکی کاسهٔ شوربا و دوسه نان فطیر
هر چی میشد به خدا، عزت مهمانک ما