واسوخته و دود شده گم شده مردم
در آتش دستان که هیزم شده مردم
واریخته چون آب وضو از دهن شیخ
سر کوفته چون خاک تیمم شده مردم
نه ذوق تماشا نه سر و برگ شگفتن
یخ بستهتر از فصل چهارم شده مردم
خون دل مرد می و زر شد چه بگویم
یا کاسه دیوزه و یا خم شده مردم
چون ماهی از آب رها در دل آتش
محکوم به جان کندن چندم شده مردم
آتش شده آتش شده آتش شده رهبر
هیزم شده هیزم شده هیزم شده مردم