من که در باغ جهان رشک گل و شمشادم
تا که پا بسته به زنجیر تو ام، آزادم
مثل یک رود خروشنده تو جاری در من
من در آغوش تو یک قطره شدم، افتادم
من یکی آهوی خوشچشم، تویی شیر ژیان
شاد از آنم که تویی صید من و صیادم
نفسم عطر بهار است و تنم یاس سپید
با تو باشم، همه ایام، مهِ خردادم
دلرباتر ز هزاران شکر و شیرینم
تا تو باشی به برم خسرو و یا فرهادم
هر پریچهره به آیینه اگر معتاد است،
من به چشمان چو آیینهی تو معتادم
از ازل عشق تو در قسمت و تقدیرم بود،
عاشقت گشتم از آن دم که ز مادر زادم
گله از من نکنی گر همه دلبندِ من اند
چون که من از همه دل کنده، به تو دل دادم
بی محابا دل خود را به من ای جان، بسپار
که به دل بردن و دل دادن خود، استادم