غروب

خانه‌ها تلّ خاک و خاکستر، کوچه در کوچه غرق در خون است
زامبی‌ها رسیده‌اند به شهر، شهر از پای تا به سر خون است
در خیابان به جای خط سفید، سرخیِ خون تازه ‌پاشیده
روی فواره‌‌ها به میدان‌ها، چشمه در چشمه شعله‌ور خون است
خم شده قد سروهای کهن، زخم خورده چنارهای جوان
برگ‌ها سر به سر همه سرخ‌اند، تن هر شاخه در نظر خون است
راه‌ها تیره، کوچه‌ها بُن‌بست، زامبی‌ها تفنگ‌ها در دست
ساعتی بعد مُرده‌ایم همه، سطر در سطر‌ هر خبر خون است
زامبی‌ها رسیده‌اند به ما، به تماشا نشسته‌ است جهان
از هیاهوی پوچ بوق و حقوق، سهم آشفته‌ی بشر خون است
شهرِ زخمی نشسته رو به غروب، نگران شبی که در راه است
آسمان دل‌شکسته و خورشید در نشیب افق جگرخون است
شهر من! شهر شور و هنگامه، وارث بزم و رزم شهنامه!
تا که جان است در کنار توییم، تا به رگ‌های هر نفر خون است

شناسنامه