عطر باران

‎در کویر آرزو ها عطر باران می رسد
‎سبزه قامت می کشد بوی بهاران می رسد

‎سایبان امن می آید از شرق خیال
‎سبز و رنگین، پر طراوت، دست افشان می رسد

‎ماه من می تابد از ژرفای شب‌های سیاه
‎با نگاه شعله وارش در شبستان می رسد

‎با حضور گرم او دیوار غم ریزد فرو
‎فصل پایان خیالات پریشان می رسد

‎مینویسم نام او را در دلِ پاییزی ام
‎باغ می گردد دلم این غم به پایان می رسد

شناسنامه