بیگمان هم لطف هم آزار میآید به تو
بر دگرها نی؛ فقط این کار میآید به تو
جبههای را کرد شلیکِ نگاهت زیرورو
باز کش کن ماشه را، رگبار میآید به تو
سدِ راهم میشوی از هر مسیری میروم
پیروی از عادتِ دیوار میآید به تو
انتقاد از شیوهی پیشامدت ناشکری است
چی ستم افزون چه کم، بسیار میآید به تو
از خدا مغرورتر، از حور زیباتر شدی
برتر از این هر دوتا، انگار میآید به تو
شهرتی در نقضِ پیمان یافتی این چند روز
روی آنتن، سرخطِ اخبار میآید به تو
در بغل جا می دهی، از بوسه می گیری کنار
عشقبازی با چنین معیار میآید به تو
صبح با من، چاشت با خود، نیمهشب با دیگری
امتناع از لذتِ تکرار میآید به تو
نرم در جان میخزی و نیش بر تن میزنی
چاپلوسی نیست، نقشِ مار میآید به تو
بر زبانِ تلخ و شور وتندوتیزت گرچه خلق
خرده میگیرند؛ این هر چار میآید به تو