دریغ و درد که آسان عوض نخواهد شد
جهان عوض بشود، جان عوض نخواهد شد
ظهور یک دو گل آن قدر خوش دلت نکند
به یک دو گل که گلستان عوض نخواهد شد
مسیر گلّۀ گمکرده راه در طوفان
به یک اشارۀ چوپان عوض نخواهد شد
عوض نکرد خدا سرنوشت قومی را
و جز به همّت انسان عوض نخواهد شد
خوشا به حال شما، خوش حکومتی دارید
که تا چهار زمستان عوض نخواهد شد
حکومتی که در آن مردمان رئیس خودند
ریاستی که به فرمان عوض نخواهد شد
حکومتی که در آن کس نگفت «من هستم
و جای بنده به طوفان عوض نخواهد شد»
کسی نگفت که «این مهتری خداداد است
و مثل آیۀ قرآن عوض نخواهد شد»
کسی نگفت که «صندوق اگر به باد رود
وکیل مردم کرمان عوض نخواهد شد»
کسی نگفت که «منجیل اگر خراب شود
رئیس بیمۀ گیلان عوض نخواهد شد»
کسی نگفت «اگر اردبیل یخ بزند
وزیر نفت به تهران عوض نخواهد شد»
کسی نگفت «نجنبد بشارتی از جای»
کسی نگفت که «تُرکان عوض نخواهد شد»
ولی همین، خودمانیم، قدری اغراق است
که این عوض نشود، آن عوض نخواهد شد
کمی دروغ که البتّه عادت شُعَراست
و عادتی است که آسان عوض نخواهد شد
خوشا به حال شما، شخم شد زمینهاتان
و تا چهار زمستان عوض نخواهد شد
ولی کنار شما کشتگاه همسایه است
که مثل طالع دهقان عوض نخواهد شد
چه عمرهاست که زندانیان تقدیریم
و گفتهاند که زندان عوض نخواهد شد
بله، لباس عزای زنان نو بیوه
به قریههای بدخشان عوض نخواهد شد
حدیث غربت پروانههای سوختهبال
به کوی و برزن پروان عوض نخواهد شد
و سرنوشت سوارانِ رخشگمکرده
دگر به شهر سمنگان عوض نخواهد شد
نخواهد آمد تهمینهای، و نوع شکار
برای رستم دستان عوض نخواهد شد
برای دیدن نوروز در مزار سخی
رواق و درگه و ایوان عوض نخواهد شد
لباس سرخ، شب عید اتو نخواهد خورد
و خاک کهنۀ گلدان عوض نخواهد شد
گلیم ناقص کبرا نمیشود تکمیل
و کفش پارۀ قربان عوض نخواهد شد
و درس اولِ «بابا تفنگ داد» دگر
از این تکیده دبستان عوض نخواهد شد
بله، حکومت دجّالهای یکچشم است
و تا ظهور سواران عوض نخواهد شد
زمین به خواهش اهل قلم نمیچرخد
زمان به میل سخندان عوض نخواهد شد
به نظم سُست من و شعر محکم رفقا
شعور ناقص حیوان عوض نخواهد شد
شتر، دمی که طناب ریاستی بیند
به پند و وعظ شتربان عوض نخواهد شد
کنون که با قلم و درس و دفتر و دیوان
سرشت غول بیابان عوض نخواهد شد،
و گر که پوست شود کلّۀ مسلمانان
امیر نیمهمسلمان عوض نخواهد شد،
مرا چه کار به نصب امیر و عزل وزیر؟
که خر، خر است و به پالان عوض نخواهد شد
خوشا به حال شما، خوش حکومتی دارید
که تا چهار زمستان عوض نخواهد شد
ولی چه سود به احوالِ قومِ آواره
که رخت دربهدریشان عوض نخواهد شد
همیشه پُتک سرش را به سنگ میکوبد،
ولی درشتی سندان عوض نخواهد شد
درختِ سوخته، آری، عوض شود آسان
زمین سوخته آسان عوض نخواهد شد