خوشبختی

من باد بودم عمر خود را در سفر بودم
منزل به منزل، دل به دل من در گذر بودم

اهلی نبوده ام پای بند کس نمی ماندم
در هر نفس مشتاق کشف تازه تر بودم

یک روز با گلها و با پروانه ها در رقص
روز دیگر از گریه های ابر تر بودم

تا این که در یک ناگهان راهم به تو افتاد
من طبق معمول خودم یک رهگذر بودم

پیش آمدم دیدم چه خوش نام تو خوشبختی ست
چیزی که من کم داشتم زان پیش اگر بودم

تو چشمه، تو دریا، تو گل، تو آفتاب و ماه
در خواب بودم یا به دنیای دیگر بودم

هر آنچه زیباییست در عالم تو فان بودی
من محو بودم، مست بودم، شعله ور بودم

پیش آمدم در بند گیسویی تو افتادم
این من که روزی آسمان را بال و پر بودم

از صبح آغاز جهان من بوده ام اما
پیش از تو از عشق و شگونش بی خبر بودم

شناسنامه