به چشم خلق جهان آفتاب مشترک است
زمین، زمانه، هوا، آب، ماه، آب مشترک است
من از کجای جهانم که هر چه میبینم
شکنجه مشترک است و عذاب مشترک است
دل و رگ همگان پر ز خون نومیدیست
برای مرگ فقط این شراب مشترک است
دو زن که مثل دو گل رنگ رنگ خنده کنند
ندیدهام که زنان را نقاب مشترک است
گزیر نیست گریزم ز روی ناچاریست
به خواب میزنم انگار خواب مشترک است
کنار حوض قشنگ حیاط میخندیم
من و تو غرق در آبیم و قاب مشترک است
دو جفت کفش که از ساحل آمدهست به در
دو پا که به خواب و شتاب مشترک است
برای بوسه، درختان، اتاق آبی، عشق
برای پچ پچه بالشت خواب مشترک است
تو دل به روی دلم اشتهای و لب به لبم
درون سینهمان التهاب مشترک است
چه سان جدا کندم از تو تیغ تیز صراط
که بین ما دو حساب و کتاب مشترک است
حساب دوزخ و جنت نکن یک جاییم
گناه مشترک است و ثواب مشترک است
سوال آخرتم را به خنده پاسخ گوی
من از تو را که سوال و جواب مشترک است
دعا کنیم که این خواب آخرین باشد
که پلک اگر بگشایی عقاب مشترک است