آخرین اشعار

خلق خداوند

ندیده است که چشمم سیاهچال شده
تمام هستی ام از سوختن ذغال شده

ندیده است چنان رو به پیری ام که دگر
به سوی چهرۀ من دیدنش محال شده

هنوز چشم به راهم، هنوز منتظرم
اگر چه دوری ما سی و چند سال شده

مرا به آمدن سال نو فریب مده!
کمی به این سر و وضعم ببین چه حال شده!

به من چه؟ زنده گی من پر است از پستی
برای خلق، خداوند، متعال شده

شناسنامه