آخرین اشعار

باغ های پریشانی

در باغ‌های پریشانی

درختانی می رویند

که هیچ پرنده یی

بر شاخه های سبز شان

آشیان نمی آراید

در باغ‌های پریشانی

آسمان دلتنگیست

و باد مرثیه خوان پیریست

که اندوه هزارساله یی را فریاد می زند

و من قطره قطره آواره گیم را

در پای درختانی زنده گی می کنم

که ریشه درخاک بی خاکی دارند

در باغ‌های پریشانی

خداوند

جز زمستان،

فصل دیگری نیافریده است

شناسنامه