در باغهای پریشانی
درختانی می رویند
که هیچ پرنده یی
بر شاخه های سبز شان
آشیان نمی آراید
در باغهای پریشانی
آسمان دلتنگیست
و باد مرثیه خوان پیریست
که اندوه هزارساله یی را فریاد می زند
و من قطره قطره آواره گیم را
در پای درختانی زنده گی می کنم
که ریشه درخاک بی خاکی دارند
در باغهای پریشانی
خداوند
جز زمستان،
فصل دیگری نیافریده است