حرف یخ بسته

خسته از طول شب و رنج بیابانم من
پشت دیوار شبم قصه هجرانم من

موج فریاد غمم حنجره ای نیست مرا
حرف یخ بسته لب های زمستانم من

آرزویم به دل ابر سیه پیچیده
آه بی حاصل و در خویش فروزانم من

عطش آلوده بود مزرعه داغ دلم
چشم براه تو ای نم نم بارانم من

با کی تقسیم کنم حجم پریشانی خود
شانه های تو کجایند؟ پریشانم من

شناسنامه