برف

تو مثل سگ هستی چشم‌هایت از برف است
تنیده‌های سپید صدایت از برف است

کدام مردم را کشته‌ای که در هر جا
پس از گذشتنِ تو رد پایت از برف است

دلت که خواسته بر من ترحم از باد است
تنت که ساخته از من جدایت از برف است

لب همیشه ترانه بخوانت از خون است
ترانه‌های به لب مبتلایت از برف است

دو کاسه‌ای که دو قندیلِ دست های تو را
نموده آویزان از شانه هایت از برف است

حکایت ابری تو، کسی که قصه کند
تمام اجزای آن حکایت از برف است

تب معاشقه‌ای ابتدایت از باران
مسیرت از برف است انتهایت از برف است

شناسنامه