طبلِ کشتار مزن، فتنه مران ای قاتل
بیش از این خیره مشو، کور مخوان ای قاتل
کس نماندهست در این وادیِ دوزخ بیغم
تو دگر بس کن و آتش مفشان ای قاتل
خونِ یک شهر رعیّت همه بر گردنِ توست
ملّتی از تو به فریاد و فغان ای قاتل
تو چه بیمار پیِ کشتنِ مردم شدهای
تو چه زشتی، چه پلیدی، چه زیان ای قاتل
کودکان از تو سراسیمه، زنان از تو به لرز
تو چه شمری، چه یزیدی، چه گران ای قاتل
نه به انسانیت از نامِ تو آید بویی
نه به اسلامیت از رویِ تو، آن ای قاتل
تو چه نامرد، چه آدمکشِ بیمقداری
که بِهِت «آدم» گفتن نتوان ای قاتل
خونِ این شهر فراموش نخواهد گشتن
گرچه از کعبه بیارند ضمان ای قاتل
ذرّه ذرّه، ز تو تصویرِ جنایت دارد
نتوان کرد چنین چهره نهان ای قاتل
بویِ خون از در و دیوار بر افلاک شدهست
باش تا آید، پادافرهِ آن ای قاتل
نیست در شهر کسی کاو نفرستد لعنت
به جفاهایِ تو و آن نام و نشان! ای قاتل
کافران را تو برائت ز شقاوت دادی
ملحدان را تو شدی کامستان ای قاتل
خاکِ بیچاره ندانم چه قَدَر درد کشد
از حضورِ تو به مرگِ دگران ای قاتل
به تو میگویم ای مجریِ برنامهٔ شهر
کربلا خبثِ تو را کرده عیان ای قاتل