در رثای شهید سید صفدر علی احسانی
دیروز سمت مغرب خون آلود، همراه بغض ثانیه ها رفتی
خورشید وار ای همه تن آتش! بر دوش سرد و خسته ما رفتی
آه! ای عقاب شعله ور رقصان! در آسمان ننگ فرو مرده
خون میچكید از پرو بالت، وقتی ز خاك تیره ما رفتی
محكوم سخت بودن خود ماندیم، مانند سنگ در دل كوهستان
تو از فراخنای زمین اما، مانند انعكاس صدا رفتی
آیینه ترانه و توفان بود، رنگین تر گلوی شهیدان بود
روح تو فرق شبنم و باران بود، ای آنكه تشنه پیش خدا رفتی
تبراق سرخ مرمی تو جاماند، انبان سكه و عنوان شد
تیغت شكست نام تو پرپر شد، چشمی نگفت «مرد كجا رفتی؟»
این شاخه ها و برف زمستانی، این باغ سرنهاده به ویرانی
آه! ای بلوغ باغچه احسانی! آه! ای بهار سبز قبا رفتی