از خانه میکشم به خیابان شریف را
تا تر کند ترانه باران شریف را
باران به کوچه دل من گریه میکند
هُل میدهم به کوچه گریان شریف را
پیراهن سهرنگ مرا باد میبرد
میبینم ایستاده و عریان شریف را
این بار اول است که میبینمش درست
این بار اول است که انسان شریف را
بین هزار جامه و پشت هزار میز
ما گریه کردهایم فراوان شریف را
بگذار تا که سیر ببینیم خویش را
ای برف باد! زود نپوشان شریف را
زان پیشتر که آدم برفی شود شریف
در خانه میبرم زِ خیابان شریف را
میخندد آفتاب بهاری اتاق را
تا پُرکند شکوفه خندان شریف را
میایستم در آینه قدنُمای خویش
میبینم ابر و برف و زمستان شریف را