مثل بابا همه ی دشت صدایش کرده
مادر او چقدر گریه برایش کرده
همه زیر لبشان ناد علی می خوانند
عمه در نافلهی اشک دعایش کرده
چه کسی سنگ زده آینهی احمد را
چه کسی پنجه در آن زلف رهایش کرده
پدر انداخت خودش را به زمین وقتی دید
جان خود را پسر این گونه فدایش کرده
تو هم از اهل کسایی ولی این بار چرا
پدرت جمع تو را روی عبایش کرده
پدرش تنگ در آغوش کشیدست ولی
عمه با چشم پر از اشک جدایش کرده
بدنش زخم تر از زخم ولی می خندد
شوق وصل است چنین سر به هوایش کرده