آخرین اشعار

سر درآوردی

چرخیدی و از دست دشمن سر درآوردی
سنگی شدی و از فلاخن سر درآوردی

اِستاده بودم، ناگهان سمت چپم خوردی
دردی شدی و از سر من سر درآوردی

با دیدنت می‌شد سمنگان در سمنگان مست
افسوس از آغوش «تهمتن» سر درآوردی

این بار فردوسی تو را راهی «توران» کرد
این بار باز از چاه «بیژن» سر درآوردی

بیرون شدی از چاه زیباتر، ولی این بار
از بته‌های سرخ سوسن سردرآوردی

از سمت آمو آمدی سوی هرات، اما
از کوچه‌های سبز کدکن سر درآوردی

شاعر تو را در آخر شعرش بدخشان برد
لعلی شدی از «شهر معدن» سر درآوردی

شناسنامه