ای اشک شوق بر سر مژگان من برقص
لبریز شو به باغ گریبان من برقص
امروز در هجوم رهایی، جناب عشق
خورشید گونه بر در زندان من برقص
حالا که شعله ور شده از تو، تمام من
همدست با شراره ی سوزان من، برقص
آتش بزن دوباره مرا تکه تکه کن
تا روح سر سپرده و عریان من برقص
دیگر به هر صلا و صدایی مکن نماز
یکبار هم به نغمه ی آذان من برقص
دیوانه وار، سرکش و بی اعتنا، بیا
با موج های وحشی عصیان من برقص
برعکس هر که حال مرا دید گریه کرد
هم پای روزگار پریشان من برقص
بسیار صادقانه نمک را بریز و بعد
بر روی زخم های شکوفان من برقص
ساقی، پیاله چیست؟ به دریا ببر مرا
غرقم بکن، به مستی ایمان من برقص