آخرین اشعار

آهوی راغستان

چه زیبا چیده قالی‌بافِ من پهلویِ هم گل‌های قالی را
بنازم قدرتِ اعجاز و سحرآمیزیِ نازک‌ خیالی را

به دسترخوانِ لطف از شاخه‌های همدلی گسترده دستانش
انارِ قندهار و خوشۀ نو تاکِ انگورِ شمالی را

به پیرامونِ این خوانِ مَحَبَّت حلقه زن جانا؛ مگردان روی!
که آبستن بود کفرانِ نعمت؛ نطفۀ نعمت‌ زوالی را

من و تو مثلِ رودِ تشنه و آبیم؛ از که‌ پایه جاری شو!
که بزداییم با هم از دلِ این جُلگه؛ زنگِ خشکسالی را

هَرِی‌ رود و تگاب و هیرمند آن گونه آمیزند با آمو
که رقصان آورند از تابِران تا بلخ مولانا غزالی را

نخواهد ماند جز توفان و سَیل از غُرِّشِ ابرِ سیه چیزی
بیا تا سر کنیم آهنگِ زیبایِ سیه‌موی و جلالی را

زمینِ سبزِ ما پُرچاله خواهد شد؛ متاز این‌گونه سنگین‌نعل!
ندارد فرشِ نرمِ همدلی زین بیش؛ تابِ پای‌مالی را

بیا! خوی پلنگی را ز سر بیرون کن ای آهوی کوهستان!
مجو زنهار! از چنگِ پلنگان؛ زینهارِ احتمالی را

پلنگ آیینۀ رنگ است و ما آهویِ راغستانِ بی‌رنگی
به دست تیر و دی مسپار؛ فروردین و مهرِ اعتدالی را

شناسنامه