در شرایط قبل از جنگ داخلی در افغانستان، دوستی ثریای 21 ساله و سیمای 20 ساله زمانی که برادر سیما توسط حزب کمونیستی که ثریا در آن شرکت دارد دستگیر و کشته می شود، شکسته می شود.
سیما با هدف انتقام به پاکستان مهاجرت می کند و برای مبارزه با کمونیسم به نیروهای مجاهدین می پیوندد، در حالی که ثریا در داخل حزب فعالیت می کند ماه ها بعد، آنها دوباره در زندان یکدیگر را ملاقات می کنند؛ در حالی که هر دو قربانی یک ماموریت شکست خورده و یک توطئه هستند.
آنها با هم موفق به فرار می شوند و متوجه می شوند که دوستی آنها قوی تر از هر یک از منافع سیاسی است که آنها را از هم جدا کرده است.