رمان تازه خسرو مانی، از جهات مختلفی اثری جدید در ادبیات داستانی افغانستان به شمار میرود. اولین ویژهگی «مرگ و برادرش» این است که جزو معدود رمانهای فارسی است که از ساختاری متفاوت برخورددار است و این ساختار با محتوا، لحن و مضمونهای داستانی آن همخوانی دارد.
رمان فارسی (چه در ایران و چه در افغانستان) هنوز هم با روایتهای خطی و به شدت متمرکز بر واقعیت سروکار دارد، که لزوماً نه یک نقص، اما ساختاری کلیشهای است. «مرگ و برادرش» اما روایتی نسبتاً پیچیده و نامتمرکز است. در این رمان شخصیتهای زیادی حضور دارند که هر یک از چشم خود برشی از داستان را بیان میکنند؛ داستانِ مردی که برای دیدار با معشوقهاش در کافهای در کابل از خانهاش خارج میشود اما ده دقیقه بعد راکتی به آن خانه اصابت میکند و تمام اعضای خانواده او کشته میشوند.
تمرکز داستان بر همین حادثه است، اما آن جوان کابلی، شخصیت مرکزی داستان نیست. در واقع هیچ یک از شخصیتهای «مرگ و برادرش» مرکزی نیستند، بلکه هر یک به نحوی، آگاهانه، ناآگاهانه و حتی به شکلی تصادفی، بخشی از غم و درد و واکنش جوان کابلی به این حادثه را روایت میکنند. و این شخصیتها فقط انسانها نیستند، بلکه یک درخت یا یک سگ ولگرد نیز به بازگویی بخشی از روایت و تکمیل داستان میپردازند. به عبارتی، آن حادثه همه شخصیتهای داستانی را زنجیروار به هم متصل میکند.
این ساختار از روایت تازه نیست؛ رمانهای زیادی با چند روایتگر یا Multiple Narrators نوشته شده است و تکنیکی آشنا در ادبیات است. رمان کلاریسا نوشتهی ساموئل ریچادرسون، نویسندهی انگلیسی را، که در سال ۱۷۴۸ میلادی منتشر شد، یکی از اولین رمانهایی میدانند که داستان آن بیش از یک راوی دارد. ولی شاید مشهورترین اثری که با این تکنیک نوشته شده، «نام من سرخ است»، اثر اورهانپاموک باشد که جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۰۶ را از آن خود کرد. در این رمان بیش از بیست شخصیت کاملاً متفاوت (از جمله یک جسد، یک سگ ولگرد، یک سکه و پرنده و اثر نقاشی) حضور دارد که هر یک به شکلی پازل قتل یک نقاش برجستهی مینیاتور دربار عثمانی در ترکیه را تکمیل میکنند.
تکنیک راویهای متعدد در رمان کوتاه «مرگ و بردارش» نیز به شکلی پخته و سنجیده به کار رفته است. برخلاف اثر اورهانپاموک که در آن شخصیتها از زاوید دید خود (اول شخص) هر فصل را قصه میکنند، در «مرگ و برادرش» این راوی دانای کل است که هر بخش از داستان را از چشم یکی از شخصیتها قصه میکند اما لزوماً به زاویه دید آن شخصیت پابند نیست.
داستان با بازگشت نویسندهای از جشنی شبانه در پاریس به خانه و بیخوابی او آغاز میشود، ولی داستان اصلی در کابل و هنگامی اتفاق میافتد که نویسنده در اتاقش به خواب میرود. خسرو مانی با خلق این شخصیت در ابتدای داستان در واقع حضور دانای کل در طول داستان را توجیه و حتی ضروری کرده است. شاید بیشتر ما به عنوان یک خواننده به جنبههای تکنیکی روایت و یا زاویههای دید اهمیت زیادی ندهیم، ولی اگر از قصهای لذت میبریم و به نظرمان روان و پیوسته میآید یکی از دلایل اصلی آن وجود یک راوی خوب است؛ روایتگری که وجودش یک تصادف نیست، بلکه نویسنده او را خلق کرده است.
عنوان رمان جدید خسرو مانی از اسم تابلوی نقاشی «خواب و برادر ناتنیاش مرگ» اثر جان ویلیام واترهاوس (۱۸۷۴) گرفته شده و خسرو مانی با جابهجایی خواب و مرگ، عنوانی بامعنا و بدیع برای اثر خود انتخاب کرده است.
از نظر محتوا نیز «مرگ و بردارش» خلاقانه است؛ گرچه مرگ و خشونت و جنگ از مضمونهای اصلی آثار ادبی نویسندگان اهل افغانستان است، اما نگاه خسرو مانی به این مضمونها، بدیع و تازه است؛ راوی جزییات را روایت میکند اما خود را درگیر آن نمیسازد و مانع دید و برداشت خواننده نمیشود. از حوادث همانقدر میگوید که برای تحریک تخیل خواننده کافی باشد؛ نه بیشتر و نه کمتر. همین ویژهگی داستان است باعث میشود کمتر خوانندهای کتاب را پیش از آن که به پایان برساند، کنار بگذارد.
رمان «مرگ و بردارش» را نشر نبشت منتشر کرده و از وبسایت این انتشارات و نیز فروشگاههای آمازون در سراسر جهان ارایه شده است. نسخهی الکترونیک این کتاب روی اپلیکیشن کتابخوان نبشت موجود است.
در افغانستان، انتشارات امیری این کتاب را به نشر رسانده و از کتابفروشی معتبر در کابل و سایر ولایات ارایه شده است.