داستان «شام تاریک و صبح روشن» از سید محمد ابراهیم عالم شاهی است که در سال 1317 شمسی در «اصلاح» انتشار مییابد.
شخصیت اصلی داستان، عبدالله، بعد از مرگ پدرش حوادث گوناگونی را از سر میگذراند. عبدالله برای پیشبرد زندگی به ادارات مختلف حکومتی مراجعه میکند اما به تقاضا هایش وقعی نمیگذارند. او دلبستۀ دختری به نام عزیزه است. اما خانوادۀ عزیزه مایلاند که او را به جوان پولدار بدهند. عبدالله مایوس و نا امید است که مادر عزیزه خوابی میبیند و تحت تأثیر آن خواب، به نامزدی دخترش با عبدالله رضایت میدهد. یک روز مردم قریه در یک مسجد جمع اند که ملک قریه فرمانی را می خواند فرمانی که از سقوط حبیبالله کلکانی و به قدرت رسیدن نادرشاه و دوران صلح و امنیت نوید میدهد.