کتاب «خونشریکی»؛ مجموعه یادداشتهای مطبوعاتی محمدسرور رجایی، نویسنده و شاعر افغانستانی به کوشش پژمان عرب و توسط انتشارات «راه یار» چاپ و روانه بازار نشر شد.
در مقدمه این کتاب به قلم امیر سعادتی میخوانیم: «زنده یاد محمدسرور رجایی طبق نوشتههای خودش حوالی سال1373 به ایران مهاجرت کرده است. سابقۀ آشنایی و رفاقت من با سرور به نیمۀ دوم دهۀ هشتاد بازمیگردد. یادداشتها و شعرهایی از او را اینجا و آنجا دیده و خوانده بودم؛ اما شاید حدود سال 1385 یا 1386 بود که او را برای اولین بار در تهران و در دفتر مجلۀ راه دیدم.
بعد از ماجراهای تعطیلی سوره هنوز دفتر مطالعات جبهۀ فرهنگی انقلاب اسلامی، دفتردستک دار نشده بود و همه اش در همان دفتر مجلۀ راه بودم. در همان برخورد اول احساس کردم سالهاست میشناسمش. این به خاطر عمری همسایگی و همنشینی با مهاجران افغانستانی بود. من در کوچۀ وحدت از میلانِ حمام در قلعه ساختمان مشهد به دنیا آمدم… آن دو دهه همسایگی به همزیستی و همدردی و همدلی رسیده بود.
سرور را که دیدم انگار محرم و صفر، دو پسر «ننه مارم» که روز عاشورا شورباهای خوشمزهای میپخت را دیدم. انگار جواد افغانی را دیدم که چند باری با او سر گذر رفتم. انگار سیداسماعیلِ «ننه اسماعیل» را دیدم که میگفتند طالبان او را کشته اند. انگار پسر «ننه حکیمه» را دیدم که برای خودش طلبۀ فاضلی بود و کتابهایی از او امانت گرفته بودم. انگار سیدحسن علوی را دیدم که شاگرد اول شیفت باهنر مدرسۀ راهنمایی سیدجمال قلعه ساختمان بود و با من دبیرستان نمونه دولتی قبول شد؛ اما، چون افغانستانی بود نتوانست ثبت نام کند و من یک شب تا صبح برایش گریه کردم و میخواستم قید دبیرستان نمونه را به خاطر او بزنم. سرور را که دیدم، انگار همۀ همسایههای کوچۀ وحدت را دیدم…
حالا که دوباره یادداشتهای او را میخوانم، بیشتر در حسرت از دست دادن او جگرم میسوزد. عمق نگاه و گستره و تعدد حوزههای فعالیت او در میان فرهنگیان مهاجر افغانستانی کم نظیر و بهتر است بگویم بی نظیر بود. سرور به لحاظ بازکردن جبهههای جدید و مرزگستری در فرهنگ و هنر و ادبیات انقلاب اسلامی نیز آدم ویژه ای بود. با خودم فکر میکنم باری را که سرور رجایی برداشته بود دوباره چه کسی بلند میکند؟ مسئولیتی را که او بر دوش کشیده بود، چه کسی بر عهده خواهد گرفت؟ معلوم نیست حتی یک بنیاد و سازمان جدید، اگر عقل و شعوری برای تأسیس چنین مجموعه ای باشد، هم بتواند این حجم از کار را پیش ببرد.
با رفتن او، جبهۀ فرهنگی انقلاب اسلامی یکی از مهمترین ژنرالهایش را از دست داد و شاید تا سالها این فقدان پر نشود. اگر سازمانی بخواهیم نگاه کنیم، سرور رجایی را میتوان در حکمی نانوشته وزیر فرهنگ مهاجران افغانستانی مقیم ایران دانست؛ البته وزیری بدون وزارتخانه و اعوان و انصار! و اگر آرمانی بخواهیم به ماجرا بنگریم، میتوان او را در مأموریتی آسمانی «آوینی مهاجران» و راوی فتح آنها نامید.»
براساس این گزارش، مرحوم محمدسرور رجایی، بیست سال آخر عمر با برکتش را صرف جمعآوری اطلاعات و خاطرات مربوط به شهدای ایرانی جهاد افغانستان و شهدای افغانستانی دفاع مقدس کرد. «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» خاطرات رزمندگان افغانستانی دفاع مقدس، «ماموریت خدا» هفت روایت از احمدرضا سعیدی شهید ایرانی جهاد اسلامی افغانستان و کتاب «در آغوش قلبها» اشعار و خاطرات مردم افغانستان از امام خمینی آثار منتشرشده از مرحوم رجایی است.
کتاب خاطرات «شهید دکتر سیدعلی شاه موسوی گردیزی» از فرماندهان جهادی افغانستان که بهدست داعش ترور شد دیگر محصول تلاشهای محمدسرور رجایی است که بزودی منتشر میشود. دبیری چند دوره جشنواره «قند پارسی»، جشنواره خانه ادبیات افغانستان و انتشار مجله باغ ویژه کودکان افغانستانی نیز از دیگر فعالیتهای وی در این سالها بود.
مرحوم رجایی از اعضای دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی و نیز عضو هیأت تحریریه مجلههای سوره و راه بود و دهها مقاله یادداشت و گزارش درباره روابط فرهنگی ایران و افغانستان از او به یادگار مانده است.