مارک گراهام در این مقدمه انتقادی به بازنمایی افغانستان در فیلم، ترکیب اغلب تبلیغات غافلگیر کننده و شعر را در فیلم های ساخته شده در هالیوود و شرق بررسی می کند. گراهام از دریچه نظریه پسااستعماری و ارزیابی مجدد تاریخی، آنچه را که این فیلم ها در مورد افغانستان، اسلام و غرب می گویند تحلیل می کند و استدلال می کند که آنها ابزاری جدایی ناپذیر برای شکل دادن به گفتمان در مورد افغانستان، ابزاری برای درک و اجتناب از اشتباهات گذشته، و نمادهای آینده متزلزل اما امیدوار کننده کشور، پرداختن به بسیاری از تصورات نادرست در مورد افغانستان که در غرب تداوم یافته است، افغانستان در سینما شامل تحلیل دقیق عوامل بازار، منابع مالی و برنامه های سیاسی است که این فیلم ها را شکل داده اند.
این کتاب مجموعهای از فیلمها را در نظر میگیرد، که با حماسههای دهه 1970، مردی که پادشاه میشد و سوارکاران و پس از تغییر در بازنمایی جهان اسلام در طول جنگ روسیه در فیلمهایی مانند هیولا و رمبو سوم، شروع میشود. گراهام سپس به سراغ فیلم های دوران طالبان مانند قندهار، اسامه و بیضی می رود که اولین فیلم افغانی به کارگردانی یک زن است. در نهایت، این کتاب در مورد نوستالژی امپریالیستی در فیلمهایی مانند جنگ چارلی ویلسون و دیدگاههای بیثباتکننده که در آثار معاصری مانند بادبادکباز نمایش داده میشود، بحث میکند.