(مرگ خورشید) به آنانیکه از شب نه هراسیدند. با ظلمت رزمیدند و به خورشید رسیدند… اهدا گردیده و در حقیقت اولین سروده پروین پژواک است که در پانزده سالگی سروده است.
شاعر در دیپاچه دفتر می نویسد: “بیاد دارم بی آنکه هدف نوشتن شعری را داشته باشم، حرفها بی اختیار چون دریایی از چشمه، درد های چندین ساله، جنگ جاری شد و مقدمش از سوی پدر و مادر گرامی ام و بقیه اعضای خانواده، بهترین دوستم سیما معصومی که چون من متعلم صنف نهم لیسهء ملالی بود و بعدأ معلم دری ما ملیحه حسابی مایل به گرمی مبارکباد گفته شد.
شعر نسبت بیان حقایق و ترس به خاطر حفظ جان و نام من (بخصوص چون دختر بودم) میان کتابچه زندانی ماند و جز به افراد نزدیک و قابل اعتماد نرسید….”
این مجموعه که دربرگیرندهء چندین عنوان شعر است، که به مناسب های گوناگون سروده شده و دارای مضامین کاملأ بکر و تازه اند.
از انصاف دور خواهد بود هرگاه از زحمت و سلیقهء هنرمند ورزیده کشورمان جناب هژبر شینواری، که در گستره ی دیزاین، چاپ و ازدیاد تصویر های مناسب با مضمون اشعار این دفتر، زحمت بیدریغ را متقبل شده است، یاد نکرد.
گمان کنم خواننده همانطوریکه به درون مایه شعر ارج میگذارد به کار دقیق نوشتار و دیزاین آن نیز دل می بندد و مرحبا میگوید.
پشتی اخیر مجموعه که با عکس ایام دوشیزه گی پروین پژواک آراسته شده، مطلبی را از قلم زنده یاد استاد عبدالرحمن پژواک نیز در بردارد، که نقل قول پاره ی از آن، عاری از سودمندی نخواهد بود:
پروین نهاد آفرین من!
« اشعارت را خواندم. در آوارگی و محرومیت با آرزوی زیستن آزاد در وطن هر سروری که دست میدهد ناگزیر با اندوه ممزوج است. نامه تو به من سروری سرشار با اندوه تهمار آورد.
از اینکه در وادی زیبای شعر و هنر راه می پیمایی و نیز در طلب میکوشی بدل شاد شدم. سعی تو مستدام و موفق باد.
جهان هرچند نیازمند ادب و هنر باشد لاجرم به علم نیاز بیشتر دارد. دنیا بیمار است و بشر به درد مرگ آوری گرفتار. هرآنچه میرود زی بدی روان است و یگانه نسخهً علاج، آزادی عقیده و فکر و بیان است. تفکر آزاد و تخیل آزاد در هنر و همگان آزاد از تعصب و تنگ نظری.
کسانی که مانند تو استعداد شعر و هنر و نیز فرصت کسب علم دارند می یابد با سپاسگذاری ازین عطیه و موهبهء بزرگ به رفع نیازمندی های مادی و معنوی بشر همت گمارند و دنیای بهتری برای آیندگان بسازند…..»
سعی میکنم که ازین گلبرگ های نازنین، در هر برگ «کابل ناتهـ» گلی تقدیم خواننده فرهیخته دارم، تا آنچه نیکو باشد، نظر آید.
به دعای استاد گرامی پژواک که در فرجام نبشته اش گفته: “خدا و خنده با تو باشد” آمین میگویم.