«وقتی بهار گم شده بود»، قصهی زمستان دراز و کودکانی است که منتظر آمدن بهار استند. در افغانستان مادران، در زمستانهای سرد و دراز، با گفتن اینکه وقتی غُچیها بیایند، بهار هم میآید، به کودکانشان امید میدهند. چون بهار آغازی نو و زندهگی دوبارهی طبیعت سبز است.
کودکان نیز منتظر غچیها میمانند تا بدانند که بهار آمده است یا نی. غچی، این پرندهی کوچکِ مهاجر، پیغامآور بهار است. داستان «وقتی بهار گم شده بود»، با توجه به همین فرهنگ نوشته شده است. زمستان دراز شده است و هنوز خبری از غچیها و بهار نیست. اینجا است که دختر قصهی ما به دنبال یافتن بهار از خانه میبرآید و کودکان و پرندهها و گربهها نیز با او همراه میشوند تا بهار را به خانه بیاورند. در لایهی زیرین داستان کودکان میآموزند که با دوستی و کمک به یکدیگر میتوانند به هدفشان برسند و سختیها را پشت سر بگذارند.