رمان «کاکه شش پر و دختر شاه پریان»

رمان «کاکه شش پر و دختر شاه پریان»

معرفی کتاب

کاکه شش پر، در زمان پادشاهی امیر حبیب الله خان – که لقب سراج الملت و الدین را هم گرفته بود – کاکه‌ی نام‌دار شهر کابل بود. زن و مرد و پیر و جوان و کودک پایتخت، او را می‌شناختند. می‌کوشید که مهربان و دست و دل باز باشد و همواره کاری بکند که دلی را شاد بسازد.
و اما شبی، در گل باغ کابل، پرنده‌ای در زندگی او راه یافت و زندگی‌اش را، یک‌سره، دگرگون ساخت. پر و بال این پرنده‌ی شگفت و زیبا، رنگ‌های رنگین کمان را داشتند و بر سرش، تاج کوچک هفت پری بود – مانند رنگین کمان. دم دراز و دل‌فریبش نیز، به رنگ رنگین کمان بود: سرخ، زرد، بنفش، آبی و…
چند تنی به مادر او گفتند که این پرنده، زندگی کاکه شش پر را تباه خواهد کرد؛ اما او خودش، پرنده را هم‌چون آیتی رحمت می‌دانست که زندگی‌اش را رنگ و غنا بخشیده بود. پرنده سخت خردمند بود؛ مانند آدمیان سخن می‌گفت و از بسیار چیزها آگاهی داشت.